نویسنده: صلاح الدین احمدزاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه
کسانی که چشمانی باز دارند و آگاهانه در صحنهی حیات حضور دارند، احساس میکنند و به وضوح میبینند در جهانی زندگی میکنندکه«فرد»، جایگزین «دولت»شده، مرجعهای اجتماعی نیز متعدد و متکثّر گردیده و در نتیجه، «هویت سازی» به شیوهای سنّتی و قدیمی، بسیار دشوار شده است؛ احساسی از موقتی و متغیر بودن بر ذهن انسان چیره گشته و تردید و عدمقطعیت به همهی حوزههای زندگی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی حوزهی شناخت علمی نیز، رسوخ یافته و ترس و ناامنی فراگیری پدیدآمده است؛ قلمرو روابط زندگی اجتماعی گسترش پیدا کرده و دنیای اجتماعی افراد بسیار بزرگتر از گذشته شده و احساس کنترلناپذیرتر شدن چنین دنیایی را در آنها به وجود آورده است.
آنان احساس میکنند که مرزها، هر روز بیش از پیش، فرو میریزند؛ جهان، سیال و نفوذپذیر و غیر مشخص شده است؛ زمانهی احتمال و تصادف است؛ دنیای تضادها، ابهامات و پیچیدگیهاست؛ همه چیز به همه کس مربوط است و هیچ کس برای شکست حریم و مرزهای دیگران، خود را نیازمند مجوز نمیداند؛ امکان کنش از راه دور افزایش یافته و سلطهی مکان و محل، بر زندگی اجتماعی، کاهش یافته است(مک گرو، 1996) و از استحکام حصارهای معرفتی و ارزشی کاسته شده است و به علت فرو ریختن مرزها و درهم ریزی حوزههای استحفاظی، هر فرهنگی به ناچار در فضایی قرار میگیرد که عرصهی حضور و ابراز وجود فرهنگهای دیگر هم هست.
به دلیل تغییرات بسیار سریع و ناگهانی، گشایش روز افزون فضا و دسترسی بیشتر به اطلاعات و دادهها و کالاها، و سرانجام، پیچیدگی و در هم تنیدگی روابط در جامعهی شبکهای، انسانها، به شدّت دچار سردرگمی و انفعال گشته و قدرت انتخاب صحیح را از دست دادهاند و اضطراب و استرس بسیار را تحمل میکنند و سرانجام چارهای جز ریسک و خطرپذیری برای آنان نمیماند (گیدنز، 1999). این مقدمهی بسیار کوتاه و فشرده نمایشی از زندگی در جهان امروز است که میتوان آن را ناشی از پدیدهای به نام «جهانی شدن» دانست که یکی از مباحث روشنفکری عصر ماست و کمتر متفکری را میتوان یافت که به آن نیز نپرداخته باشد.
امروزه، «جهانی شدن»(1) ، یکی از مقولههای مناقشهبرانگیز و مطرح بین اندیشمندان در سراسر گیتی است. کتابها و مقالات فراوانی در این خصوص، نگاشته شده و فقط طی سالهای اخیر، بیش از یازده هزار جلد کتاب در این باره، چاپ و منتشر شده است.
جهانی شدن پدیدهای چند بُعدی و چند جانبه است و که همهی ابعاد و عرصههای حیات اجتماعی را در بر میگیرد و به همین دلیل آثار و پیامدهای گوناگونی نیز به دنبال داشته است و این پدیده، توانسته اقتصاد، سیاست و فرهنگ را تحت تأثیر قرار دهد که این تأثیر بر هر کدام از ابعاد سهگانهی فوق، به تنهایی و جداگانه و یا مجموعاً مورد مطالعه و بررسی محققان، اندیشمندان و متفکران قرار گرفته است.
یکی از قدیمیترین و قدرتمندترین نهادهای اجتماعی، «خانواده»(2) است که بدون تردید از تغییر و تحولات اجتماعی تأثیر میپذیرد و نمیتواند از آن برکنار بماند و شاید بتوان گفت که مهمترین و بیشترین تأثیر تغییر و تحولات اجتماعی بر «خانواده» در همین دورهی موسوم به جهانی شدن بوده است، و به تعبیر عدهای از صاحبنظران، جهانی شدن توانسته است ساختار خانواده را زیر و رو کند و الگوی جدیدی را از خانواده معرفی (و یا تحمیل) کند که به کلی متفاوت از خانواده در دورانهای گذشته است. این مقاله میکوشد در حد توان به توصیف، بررسی و تحلیل آثار و پیامدهای پدیدهی «جهانی شدن» بر خانواده بپردازد.
1)جهانی شدن
تعاریف متعدد و متفاوتی از جهانی شدن ارائه شدهاست و حقیقتاً، یکی از مناقشهآمیزترین موضوعات در علوم اجتماعی است و به قول «جان آرت شولت»(2000) اختلافنظرها و سردرگمیها دربارهی جهانی شدن، غالباً از تعریف آن آغاز میشود.
شاید بتوان در ابتدا، جهانی شدن را جریانی دانست که طی آن کالاها، پول، اطلاعات و حتی فرهنگ و مردم، به آن سوی مرزها تغذیه میگردد و سرانجام منتقل و منتهی میشود (گیلن، 2001).
«به نظر «آنتونی گیدنز»، جامعهشناس، باید جهانی شدن را به شکل جداییگزینی یا فاصلهگیری فضا و زمان بنگریم، در حالی که «دیوید هاروی»جغرافیدان و «جیمز میتلمن» کارشناس علوم سیاسی، جهانی شدن را مستلزم فشردگی فضا و زمان، یعنی کوچک شدن جهان میدانند «مانوئل کاستلز» بر ابعاد اطلاعاتی اقتصاد جهانی تأکید میکند که مطابق تعریف او، عبارت است از «اقتصادی که دارای این ظرفیت است که در زمان واقعی و در مقیاس جهانی، به عنوان یک واحد عمل میکند.»
«استفان کوربین»کارشناس مدیریت، جهانی شدن را آن گونه تعریف میکند که نه به وسیلهی تجارت و سرمایهگذاری خارجی، بلکه به وسیلهی رشد فزایندهی فناوری و جریانهای اطلاعاتی هدایت میشود، «رابرتسون» جامعهشناس، استدلال میکند که جهانی شدن، هم به فشرده شدن دنیا بر میگردد و هم به افزایش آگاهی از جهان به عنوان یک کل. «مارتین آلبرو» جامعهشناس، جهانی شدن را تحت عنوان «اشاعهی رفتارها، ارزشها و فناوری» تعریف میکند که بر مردم در سراسر جهان تأثیر میگذارد.(3)
اگر چه سردرگمی دربارهی تعریف جهانی شدن، کماکان ادامه دارد؛ ولی دست کم پنج تعریف گستردهی جهانی شدن را میتوان از یکدیگر متمایز کرد (شولت، 2000):
الف) بینالمللی شدن:(4) از این دیدگاه، واژهی «جهانی»، فقط صفتِ دیگری برای توصیف روابط برون مرزی میان کشورها، و اصطلاح «جهانی شدن» مشخص کنندهی توسعهی مبادلات بینالمللی و وابستگی متقابل است.
ب) دربرداشت دوم،«جهانی شدن» به معنای آزادی سازی(5) است، که به فرایند برداشته شدن محدودیتهایی اطلاق میشود که دولتها در فعالیتهای میان کشورها برقرار میکنند و هدف آن بوجود آوردن اقتصاد جهانی «بدون مرز» و «آزاد» است.
ج) در این نوع توصیف از «جهانی شدن»، آن را به معنای «جهان گستری»(6) در نظر میگیرند؛ یعنی فرایند انتشار تجربیات و هدفهای گوناگون برای مردم چهار گوشهی دنیا، به عبارت دیگر یعنی عمومیکردن و ادغام فرهنگهای روی زمین.
د)در تعریف چهارم،«جهانی شدن» به معنای«غربی سازی»(7) یا«مدرنیزه کردن»(8) ،به ویژه به شکل آمریکاییاش، مدنظر است؛یعنی نوعی پویایی است که از طریق آن، ساختارهای اجتماعی تجدد(مانند:سرمایهداری، عقلگرایی، صنعتگرایی، دیوان سالاری و غیره) در سراسر دنیا رواج مییابد و به طور طبیعی، فرهنگهای پیشین و خودمختار محلی را نابود خواهد کرد و در این برداشت، گاهی جهانی شدن را امپریالیسم به سبْک «مک دونالد»، «هالیوود» و «CNN» توصیف کردهاند.
هـ) نگرش پنجم «جهانی شدن» را قلمروزدایی(9) میداند. طبق این تفسیر، «جهانی شدن» شامل تجدید شکلبندی جغرافیایی است. به طوری که فضای اجتماعی، دیگر به طور کامل بر حسب سرزمینها، فاصلههای ارضی، و مرزهای سرزمینی، شناسایی نمیشود و بر این اساس جهانی شدن، نوعی فرایند یا مجموعهای از فرایندها است که در برگیرندهی دگرگونی در سازمان فضایی روابط اجتماعی و تبادلهاست.
پیشینهی جهانی شدن
هم چنان که دربارهی تعریف «جهانی شدن»، اتفاق نظر نویسندگان و صاحب نظران وحود ندارد، زمانِ آغاز «جهانی شدن» نیز، مورد اختلاف است. شاید بتوان ادعا کرد که جهانی شدن با آغاز تاریخ شروع شده است؛ اما ادبیات رایج در رسانهها، تمایل دارد تاریخ آغازِ جهانی شدن را در تجربیات اخیر غرب جستجو کند.
عدهای از مورخان، نخستین جهانگردی با کشتی در سالهای 21- 1519 و توسعهی سرمایهداری اروپایی را در قرن16، نمایشگر آغاز جهانی شدن میدانند «گیلن، 2001». به نظر «رابرتسون،1992» جهانی شدن بین سالهای 1875 و 1925 با «منطقهبندی زمانی» جهان و خط بینالمللی تاریخ، پذیرش تقریباً جهانی تقویم گرگوری و هفتهی قابل تنظیم هفت روزه و ایجاد کُدهای تلگرافی و سیگنالی بینالمللی آغاز شده است. اگر چه واژهی جهانیGlobal بیش از چهارصد سال قدمت دارد، اما اصطلاحاتی نظیرGlobalization و Globalizing از حدود سال 1960میلادی رواج عام یافته است. فرهنگ وبستر، نخستین فرهنگ معتبری بود که در سال1961 تعاریفی برای این اصطلاحات ارائه داد و این مفهوم، به تدریج وارد محافل علمی شد ولی تا اولین دهه80، اعتبار علمی چندانی نداشت. اولین مقاله توسط «رابرتسون»، جامعهشناس، با عنوان «جهانی شدن» در سال1985 منتشر شد «واترز،1995».
گروه دیگری از اندیشمندان، تحلیل جهانی شدن را در پایان جنگ جهانی دوم، با شروع عصر هستهای، آزادی مستعمرات، توسعهی مجدد تجارت و سرمایهگذاری و رشد اقتصادی آسیای شمال شرقی مقارن میدانند «گیلن2001، کِنِدی1993 و مک مایکل1996». امّا «کوربین1997» بین پیوندهای تجارت و سرمایهگذاری در بینالمللیشدن قرن نوزدهم و رابطهی بین شبکههای ارتباطی و اطلاعاتی در جهانی شدن اواخر قرن بیستم، تمایز قایل میشود که به لحاظ مفهومی آگاهانهتر نیز هست «گلین، 2001».
ابعاد جهانی شدن
جهانی شدن در سه سطح از روابط اجتماعی، بیش از سایر سطوح بروز و ظهور داشته است:
الف) در سطح اقتصاد:
جهانی شدن موجب تضعیف و نفوذپذیری مرزها گردیده و به دنبال ایجاد یک بازار آزاد اقتصادی است و کانون اصلی بیم و امیدهای مربوط به جهانی شدن اقتصاد، شرکتهای چند ملیتی یا فراملی هستند و قدرت این شرکتها به حدّی افزایش یافته که تبدیل به شرکتهای بیدولت شدهاند و به هیچ دولت ملی یا بازار واحدی وابستگی ندارند آنها از قید محدودیتهای حقوقی-سیاسی قوانین ملی کاملاً آزاد هستند «نَش،1998» همچنین، کالاها از حالت مادی به حالت نمادین در میآیند؛ مانند، داد و ستد اطلاعات خدمات رایانهای، خدمات توریستی و غیره. نکته اینجاست که کالاها و خدمات نمادین را نمیتوان محدود و محصور کرد. برای مثال یک نفر در امریکا نشسته و از طریق فاکس و تلفن به خرید و فروش کالا در آسیا میپردازد؛ بدون اینکه خودش در آسیا حضور داشته باشد و یا واقعاً کالایی را حمل و نقل یا جابجا نموده باشد.
در اقتصاد جهانی شده، اقتصاد به سوی فردی شدن و سلیقههای افراد در میآید و بخشهای پیشتاز در این فرآیند عبارتند از: رسانههای گروهی، صنایع تفریحی، صنایع خدماتی و صنعت گردشگری. اقتصاد جهانی شده، به شدت به مصرفگرایی روزافزون و افراطی تمایل دارد؛ یعنی اشخاص، با شور و اشتیاق زیاد، انواعی از کالاها را که موجب ارضای آنی و زودگذر میشوند، بدست میآورند و معمولاً به سرعت هم، آن ها را دور میاندازند. به طور کلی، ارضای تمایلات زودگذر به ویژه تمایل به اشیا و چیزهای نو، سرگرمیها و خیالپردازی، مد و لذت، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است و اساساً «خرید کردن»، هستهی مرکزی آیین «مصرف گرایی» است. «شولت،2000» «مصرف گرایی» از سه طریقِ کلی با جهانی شدن رابطهی نزدیکی دارد:
نخست این که، بیشتر کالاهای مصرفی اصلی را محصولاتِ فراجهانی تشکیل میدهند؛ کالاهایی مثل «سونی»، «لگو»، «آرمانی» و «مایکل جاکسون» به دلیل «مارک زنی جهانی» موفقیت به دست آوردهاند.
دوم، بسیاری از ابزارهای تحقق میل به مصرفگرایی به طور مستقیم از تکنولوژیهای جهانی شدن پدید آمدهاند؛ مانند: مسافرتهای هوایی در مقیاس وسیع، تکنولوژیهای ارتباطات جهانی.
سوم،شرایط جهانی، نقش محوری را در ایجاد تمایلات لذتگرایانه داشتهاند که اساس رشد مصرفگرایی شدهاند؛ یعنی تبلیغات، عمدتاً ازطریق رسانههای گروهی فوق قلمروی مثل رادیو، تلویزیون نشریات فراجهانی و غیره عمل کردهاند. یک رویداد جهانی، همانند بازیهای المپیک که بیشتر به «گردهمایی علایم تجارتی» تبدیل شدهاند تا «گردهمایی ملتها» و در واقع، ارکان برجستهی مصرفگرایی در ردیف بزرگترین شرکتهای دنیا قرار دارند؛ زیرا در سال1996 از 100شرکت عمدهی سرمایهساز در سطح جهان، بیش از 20 شرکت عرضه کنندهی کالاهای مصرفی وجود داشت « شولت،2000».
ب) در سطح فرهنگ:
فرهنگ را یک شیوهی جمعی از زندگی یا گنجینهای از عقاید، سبکها و نمادها میدانند، تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ، وابسته به رشد ارتباطات گستردهای است که در سراسر جهان ایجاد شده است و استدلال جهانی شدن فرهنگی از اساس، این است که امروزه به واسطهی رسانههای ارتباط جمعی و جریان مهاجرت انسانها و توریسم و ظهور فرهنگهای سوم، کارکنان نهادهای اقتصادی و سیاسی جهانی... و به هم پیوستگی فرهنگی فرایندهای در سراسر جهان به وجود آمده است. همچنین، سامانههای ارتباطی ماهوارهای، عقاید جدیدی را از مرزها، عبور میدهند و جریان اطلاعات را به گروههای متنوع اجتماعی تسهیل نموده به طور ضمنی، خودآگاهی گروهی و ملّی، و نیز امکان مقایسه بین آنها را فراهم میآورد، گسترش آگاهیها، خود موجد شرکت فعالانهی شهروندان و مشارکت سیاسی (مستقیم و غیر مستقیم) آنان میشود که نوعی کثرتگرایی Pluralism را شایع میکند «آکوچکیان،1382».
بر اثر جهانی شدن، مسئلهی «ارزشها» به عنوان یکی از مؤلفههای بسیار نیرومند فرهنگ، دچار دو آفت کشنده شده است: اولاً تغییر و جابجایی ارزشها، در این دوران از تمام ادوار تاریخ سریعتر شده است. در گذشته، کسی که در جامعهای میزیست، میتوانست انتظار آن را داشته باشد که نظام ارزشی مورد پذیرش آن جامعه در سراسر طول حیات وی تغییر نکند و ثابت بماند ولی امروز نمیتوان چنین انتظاری داشت و در آیندهی نزدیک نیز باید منتظر تغییر هر چه سریعتر ارزشها باشیم. ثانیاً ارزشها دچار کثرت و تنوع شدهاند و به این خاطره شاهدِ متلاشی شدن وفاق و هم رأی Consensus در جامعه هستیم به همین دلیل، «مجلهی نیوزویک» اعلام میکند: «جامعهی ما جامعهای است که وفاق و هم رأی خود را از دست داده است. جامعهای است که نمیتوان با استانداردهای سلوک و زبان و آداب و رسوم آن چه دیده و شنیده میشود، توافق حاصل کند «تافلر،1374».
به دلیل تغییرپذیری سریع ارزشها و تنوع و کثرت آنها، انسانها، سبکهای جدید و متنوعی را برای زندگی خود بر میگزینند و جامعهای که ارزشها و سبکهای زندگی آن به سرعت تکه تکه میشود، با تمامی مکانیزمهای جمعی گذشته در میافتد و خواهان شالودهای کاملاً جدید برای تجدید قوانین است در حال که تعدد و تنوع سبکهای زندگی، با توانایی ما در یک پارچه نگه داشتن خویش تقابل پیدا میکند. «تافلر ،1374».
به نظر «شولت»، «جهانی شدن» اگر چه جایگاه ملیت را به عنوان چارچوب اصلی همبستگی جمعی به طور بنیادی تضعیف نکرده است، اما به سست شدن برخی از پیوندها میان ملیتها و دولتها کمک نموده و موجب تسهیل جوامع بیقلمرو بر اساس طبقه، جنسیت، نژاد و مذهب شده است و همچنین موجب تقویت ظهور برخی پیوندهای جهان وطنی شده است به نظر او تماسهای گستردهی میانْفرهنگی در متن جهانی شدن، هویتهای دو رگه را افزایش داده است که باعث عدم تمرکز بر خویشتن میشود (2000) و سرانجام «آنتونی اسمیت» بر این مبنا، نوعی فرهنگ جهانی را توصیف میکند که «به هیچ مکان و یا دورهای تعلق ندارد... آمیزهای از مؤلفههای ناهمخوان که از همه جا دریافت شده و به هیچ جا تعلق ندارد و به نظر «لوتار بروک»، «جهانی شدن» موجب ترغیب «هویتهای شناور» شده است که در آن اشخاص در قلموروهای بدون مرز به موج سواری میپردازند!!
ج)در عرصهی سیاست:
بحث از سیاست بدون به میان آوردن دولت، عملاً مقدور نخواهد بود؛ زیرا زندگی اجتماعی معاصر با دولت نوین که شکل مناسب تقریباً همهی انواع فعالیتهای انسان را مشخص میکند ارتباط دارد.
دولت به عنوان قدرت مطلق ظاهر میشود و شرایط زندگی را از ثبت ولادت گرفته تا گواهی فوت، کنترل میکند و دولتِ ملی نوین نه تنها به نوع اصلی سلطهی سیاسی در سراسر دنیا تبدیل شده است، بلکه پس از دوران استعمار (قدیم) و فرپاشی شوروی سابق نیز، به طور فزایندهای تصور میشود که دارای شکل سیاسی خاصی است «هلد،2002» ولی مفهوم سنتی دولت که واحد اولیهی نظام جهانی تلقی میشود، بر اساس رشد سازمانها و جمعیتهای بینالمللی و فرا ملیتی، از سازمان ملل گرفته تا گروههای فشار بینالمللی و جنبشهای اجتماعی در دوران جهانی شدن، دستخوش تغییر گشته است. با افزایش در هم تنیدگی جهانی، گستردهی انتخابهای سیاست استراتژیک در دسترس هر یک از دولتها و کارایی بسیاری از ابزارهای سیاست سنتی، رو به زوال میروند و این نیز، به دلیل عدم تناسب فزایندهی بسیاری از کنترلهای مرزی (رسمی و یا غیر رسمی) رخ میدهد که بطور سنتی در خدمت محدودسازی حمل و نقل کالاها و خدمات و عوامل تولید و فناوری، اندیشهها و مبادلات فرهنگی بود. قدرت دولتها روز به روز کاهش بیشتری مییابد زیرا گسترش نیروهای فراملی موجب کاهش کنترل آنها بر فعالیتهای شهروندان خود و دیگران شده است. دولتها برای مقابله با بسیاری از پدیدهها ناچار از تن دادن به امضای قراردادها و پیمانهای فراملی شدهاند و بسیاری از حوزههای سنتی فعالیت و مسئولیتِ دولت مانند: دفاع، مدیریت، اقتصاد، بهداشت، نظم و قانون، بدون نهادینه کردن انواع همکاریهای چند جانبه، تحقق نمییابد و این بحثها دلالت بر این دارند که دولتها به طور فزایندهای در شبکههای درهمتنیدهی منطقهای و جهانی، که نیروهای فوق ملی، بین دولتی و فراملی بر آنها حاکم هستند، گرفتار شده و قادر به تعیین سرنوشت خویش نیستند و این تحولات، هم «حاکمیت» و هم «مشروعیت» دولتها را زیر سؤال برده است؛ حاکمیتِ دولت، مورد چالش است؛ زیرا اقتدارِ سیاسی دولتها جابجا میشود و سیستمهای قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی منطقهای و جهانی آن را به خطر میاندازد. مشروعیت دولت مورد تردید است زیرا با افزایش وابستگی متقابل منطقهای و جهانی، دولتها نمیتوانند بدون همکاری بینالملی، کالاها و خدمات اساسی را به شهروندان خود برسانند. «هلد،2001»
گسترشِ تکنولوژی ارتباطات و ارزان شدن وسایل ارتباطی و عبور انواع پیامها از مرزهای به داخل کشورها که از کنترل و نظارت دولتها خارج است و ترویج مباحث مربوط به حقوق بشر و اندیشههای لیبرالی و دموکراسیخواهی و... دولتها را با چالشهای جدی روبرو نموده و مردم را به حالت و مشارکتجویی هر چه بیشتر و رهایی از هر قید و بندی سوق داده است.
2)خانواده
به نظر«کوئن»(1370) خانواده، از گروهی از انسانها ترکیب میشود که از راه خون، زناشویی و یا فرزندپذیری با یکدیگر ارتباط مییابند و طی یک دورهی زمانی نامشخص، با هم زندگی میکنند(ص127)
این سیستم و نهاد اجتماعی در طول تاریخ، نقشی حیاتی برای رشد و پیشرفت و اجتماعی شدن نوع انسان ایفا کرده است«موسوی،1382» و مهمترین سازمانی است که بستر ساز رشد و رفاه جسمی، روانی و اجتماعی کودک و عامل رسیدن وی به تعادل فیزیکی، روانی و اجتماعی است«وود، 1996» اجتماعی شدن و آشنایی با قوانین، نقشها و ارزشهای فرهنگی به طور طبیعی در خانواده صورت میپذیرد و کودک در تعاملات ابتدایی خود با خانواده به یک موجود اجتماعی تبدیل میشود؛ به همین دلیل هم از دیرباز عملکرد خانواده مورد توجه روانشناسان بوده است«والش،1993».
از دید «کوئن »(1370)ساختار خانواده از یک فرهنگ به فرهنگی دیگر، تنوعهای بسیاری را به خود میپذیرد. این تنوعها را میتوان به صورتهای: تکهمسری و چندهمسری، چند زنی، خانوادهی هستهای و گسترده و سرانجام الگوهای دیگر که در حال حاضر بسیار کم یاب و منسوخ شدهاند، در جوامع بشری پیدا کرد(ص127)
«کوئن »(1370) خانواده را به عنوان یک نهاد اجتماعی، معمولاً دارای کار کردهای گوناگونی می داند که ماهیت این کارکردها و سطح اجرای آنها در فرهنگهای مختلف، متفاوت است. مهمترین کارکردهای نهاد خانواده را میتوان چنین بر شمرد: تنظیم جنسی، تولید مثل و تجدید نسل، مراقبت و حمایت از فرزندان و سالمندان، اجتماعی کردن کودکان، تثبیت جایگاه اجتماعی و منزلت افراد از طریق وراثت و تاءمین امنیت اقتصادی برای اعضای خانواده به عنوان واحد بنیادی تولید اقتصادی و مصرف«ص:114-113». جامعهشناسان دیگری نیز، با اندک تفاوتهایی، همین کارکردها را در نظر گرفتند. مثلاً «نایدهارت» علاوه بر کارکردهای تولید مثل، اجتماعی کردن و تعیین پایگاه اجتماعی، به کارکردهای محافظت روانی از اعضاء خانواده،کاهش. از میان بردن تنشها و همچنین خانهداری و گذران اوقات فراغت نیز تأکید کرده است در حالی که تأکید پارسونز، بر دو کارکرد اجتماعی کردن کودکان و رشد و ثبات شخصیت بزرگسالان بود «اعزازی،1380» و سرانجام این که «به نظر هوبل،1972»، خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی – فرهنگی، کانون نزدیکی، آشیانهای برای تغذیه و رشد انسان، منبع حمایت اجتماعی و مؤسسهای برای انتقال فرهنگ است «موسوی،1382».
ادامه دارد ...
پانوشت:
ــــــــــــــ
1. Globalization
2. Family
3. همهی تعاریف فوق از مقالهی «جهانی شدن، تمدن ساز؛ مخرب یا ناتوان» اثر مائور و گلین و ترجمهی محمود دیبابی نقل گردیده است که در ماهنامهی آفتاب آمده است.
4. Internationalization
5. Liberalization
6. Universalization
7. Westernization
8. Modernization
9. Deteritorialization
نظرات